((شب،سکوت، دریا.......))

ساخت وبلاگ

عزيزتر از جان.....

زيباتر از همه جهان.......

به گوشه کوه بلندی در قلبم نشسته ای

و نغمه بلند نی همراه بارانی لطیف....

تا وسعت بى كران دريا، بلند است....

جملگی صحرا از آن من......

چشم جادو از آن تو....

جاودان باد تا ابد این قاب زیبا:

من ،تو، رویای باران...........

نوشته شده در ۱۴۰۱/۱۱/۱۹ ساعت 2:6 توسط : مهر | دسته :

((شب،سکوت، دریا.......))...
ما را در سایت ((شب،سکوت، دریا.......)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadeyedidar بازدید : 83 تاريخ : جمعه 21 بهمن 1401 ساعت: 23:31

با صداي زيباى خنده هاى توسوار بر ابرهاى رويايى لطيف....سفر كردم به ديار توبه سرزمين گلسبزه و باران......جايى كه فقط صداى شادمانى من و تو بود.....چقدر دلم براى بوى نم شهر تنگ بودگل خندان و زیبای مندر جاى جاى اين كوچه هاى مرطوبلابه لاى قطره هاى بارانهميشه آواز مرا بشنو كه به مهر برايت مى خوانم:((با عشق تو در خاك نهان خواهم شدبا مهر تو سر ز خاك برخواهم كرد))نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۹/۱۲ ساعت 16:49 توسط : مهر | دسته : ((شب،سکوت، دریا.......))...
ما را در سایت ((شب،سکوت، دریا.......)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadeyedidar بازدید : 90 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:02

از دور و نزديك جهانبر بلنداي زيباترين منظره هستی.....من دزديده مشغول تماشاي تو بودم و غافل....كزين بهت من،خلقي محو تماشاي من است....لحظه اي چشم نبستم که مبادا به ثانیه ای، ناز نگاهت ز دستم نرود.....و ازین کارزار تماشا دانستم، آخر سیر وسلوک مناز آغاز سرزمین چشمان زیبای توست.....می شنوی....آری با تو سخن می گویم ای...........دي ماه١٤٠١نوشته شده در ۱۴۰۱/۱۰/۲۴ ساعت 22:7 توسط : مهر | دسته : ((شب،سکوت، دریا.......))...
ما را در سایت ((شب،سکوت، دریا.......)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadeyedidar بازدید : 94 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:02

هفت میلیارد و اندی آدمی به کناری و تو به کناری...............چه نیرومند است قشون سرزمین چشمانت.....و من فرهاد وار، سردار کمند زلفانت...................((به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینمبه هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنای تو بینم))به هر کویی که نجوا می کنم .... پژواک نام تو جویم.................سحرگاهان که با عشق نغمه زدم :((بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود))هنوز در نبرد تاب گیسوان توبودم که باد صبا چنین حکایتم کرد:((خمر من و خمار من باغ من و بهار منخواب من و قرار من، بی تو بسر نمی شود))بهمن 1401نوشته شده در ۱۴۰۱/۱۱/۰۳ ساعت 2:6 توسط : مهر | دسته : ((شب،سکوت، دریا.......))...
ما را در سایت ((شب،سکوت، دریا.......)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadeyedidar بازدید : 77 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 18:02